از هوش می روم
از هوش می روم
از هوش می روم
معشوق جان به بهار آغشته ی منی
هنگامه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
صبحانه ی گلوگاه پنهانی منی
هنگامه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
نهرم کنند اگر که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
هنگامه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
از هوش می ...
از هوش می...
از هوش می...
آهو که لخت روی سینه ی من می افتد
آهو که لخت روی سینه ی من می اف...
آهو که لخت روی سینه ی من می...
آهو که لخت روی سیـ ...
آهو که لخت روی...
آهو که لخت...
...که لخت...
...که لخـ...
...که لـُ...
معشوق جان به بهار آغشته ی منی
هنگامه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
از هوش می ...
از هوش می...
از هوش می...
یک روزمی که بوی شانه ی تو خواب می برد
معشوق جان به بهار آغشته ی منی
هنگامه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
از هوش می ...
از هوش می...
یک روزمی که بوی شانه ی تو خواب می برد
آواز آواز آواز من از سینه ام که بر می خیزد
می خوانم می خوانم می خوانم
تو خواندن منی
هنگامه ی منی
دیوانه ی توام
جانانه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
از هوش می ...
از هوش می...
آهو که لُخت روی سینه ی من می افتد
آهو که لُخت روی سینه ی من می اف...
آهو که لُخت روی سینه ی من می...
آهو که لُخت روی سیـ ...
آهو که لُخت روی...
آهو که لُخت...
...که لخت...
...که لُخـ...
...که لـُ...
معشوق جان به بهار آغشته ی منی
هنگامه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
معشوق جان به بهار آغشته ی منی
هنگامه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
صبحانه ی گلوگاه پنهانی منی
هنگامه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
نهرم کنند اگر که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
هنگامه ی منی
هنگامه ی منی که مرا می افتی
از هوش می ...
از هوش می...
از هوش می ...
از هوش می روم
شعر از دکتر رضا براهنی
|